ابوالقاسم حالت ملقب به ابوالعینک (1298 - 1371) شاعر، مترجم و طنزپرداز ایرانی بود.
وی، شاعر سرود پاینده بادا ایران، اولین سرود ملی ایران بعد از انقلاب، (با آهنگ محمد بیگلریپور) است. [1]
محتویات
[نهفتن]
- 1زندگینامه
- 2نمونه شعر
- 3آثار
- 3.1مجموعه اشعار
- 3.2تألیف
- 3.3ترجمهها
- 4منبع
- 1زندگینامه
- 2نمونه شعر
- 3آثار
- 3.1مجموعه اشعار
- 3.2تألیف
- 3.3ترجمهها
- 4منبع
زندگینامه[ویرایش]
ابوالقاسم حالت، شاعر، مترجم و محقق توانای معاصر در سال 1298 در تهران به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و تا زمان بازنشستگی در خدمت این سازمان بود.
ابوالقاسم حالت در جوانی به فراگیری زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه پرداخت و از سال 1314 ه. ش به شعر و شاعری روی آورد و به سرایش شعر در قالب کهن و تذکرهنویسی همت گماشت. دیوان حالت که مشتمل بر قطعات ادبی، مثنویها، قصاید، غزلیات و رباعیات است، خود نمایانگر عمق دانش ادبی این محقق است.
وی از سال 1317 همکاری خود را با مجله معروف فکاهی توفیق آغاز کرد و بحر طویلهای خود را با امضای هدهد میرزا و اشعارش را با اسامی مستعار خروس لاری، شوخ، فاضل ماب و ابوالعینک به چاپ میرساند. علاقه به مسائل دینی سبب شد از سال 1323 هر هفته چند رباعی جدی که ترجمهای از کلمات قصار علی بن ابیطالب بود در مجله «آئین اسلام» چاپ کند. حالت در ترانهسرایی نیز دستی توانا داشت و عموماً این ترانهها در قالب فکاهی، انتقادی علیه وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان بود. حالت در آن سالها با نشریات امید، تهران مصور و پیام ایرانی نیز همکاری داشت و ملکالشعرا بهار او را به کنگره نویسندگان ایران دعوت نمود.
حالت در زمینه موسیقی اصیل ایرانی نیز فعالیت داشت و سراینده نخستین سرود جمهوری اسلامی بود. وی پس از انقلاب اسلامی نیز علیرغم کهولت سن مدت زمانی نسبتاً طولانی با مجله گل آقاهمکاری کرد. از ابوالقاسم حالت آثار ادبی و فرهنگی فراوانی در زمینههای طنز، شعر، ادبیات و ترجمه باقی ماندهاست. وی در سوم آبان سال 1371 بر اثر سکته قلبی درگذشت.
در قسمتی از وصیتنامه? استاد ابوالقاسم حالت، طنزنویس معروف مجلههای توفیق و گلآقا، میخوانیم:
بعد مرگم نه به خود زحمت بسیار دهید | نه به من بر سر گور و کفن آزار دهید | |
نه پی گورکن و قاری و غسال روید | نه پی سنگ لحد پول به حجار دهید | |
به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسی | که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید | |
این دو چشمان قوی را به فلان چشمچران | که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید | |
وین زبان را که خداوند زبانبازی بود | به فلان هوچی رند از پی گفتار دهید | |
کلهام را که همه عمر پر از گچ بودهاست | راست تحویل علی اصغر گچکار دهید | |
وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیاه | به فلان سنگتراش ته بازار دهید | |
کلیهام را به فلان رند عرقخوار که شد | از عرق کلیه او پاک لت و پار دهید | |
ریهام را به جوانی که ز دود و دم بنز | در جوانی ریه او شده بیمار دهید | |
جگرم را به فلان بیجگر بیغیرت | کمرم را به فلان مردک زن بار دهید | |
چانهام را به فلان زن که پی وراجیست | معدهام را به فلان مرد شکمخوار دهید | |
گر سر سفره خورَد فاطمه بیدندان غم | به که، دندان مرا نیز به آن یار دهید | |
تا مگر بند به چیزی شده باشد دستش | لااقل تخم مرا هم به طلبکار دهید |